خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هم جایگشتی می پرم
دامن هر اتحادی می درم
شیب هر خطی را به تندی می دوم
گوش هر ایگرگ وشی را می جوم
گاه در زندان قدر مطلقمگاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط را موازی می کنمبا توان ها نقطه بازی می کنم
لشگری تمرین دارم بی شمار
تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند
پاره خط و نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذر ها کوچیده است
استخوان کسرها پوسیده است
هیچکس را زین مصیبت غم نبود
صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
اری اری خواب افسون می کند
عقده را از سینه بیرون می کند
مردم زین ایکس و ایگرگ داد داد
نظرات شما عزیزان: